تحریم های تازه در راه
حالم به شدت گرفته. البته تاكيد كنم كه اصلا از اوضاع به هم ريخته مملكت نگران نيستم. اوضاع به چارديواري خانه و خودم بر ميگردد. ديشب خوابم نميبرد. كتاب ها را ريخته بودم دور و اطراف خودم. مثل هميشه باز روي يك كاغد كاهي بزرگ كارهاي به سرانجام نرسيده را نوشتم. 7 مورد شد. قول هاي به سرانجام نرسيده. اين كار و آن كار و در نهايت خواب توي چشم هام كه دويد تازه ديدم كه كاغذ پشت در اتاق همان 7 مورد را اول ارديبهشت تذكر داده به من و من حالا در آخر ارديبهشتم و همان .....
ديگر خجالت كشيدم كه كاغذ كاهي را بچسبانم پشت در اتاق. گذاشتم ته خانه پخش و پلا بماند. نهايت كمي از زهره غر مي شنوم كه يك روال عادي شده. صبح به عادت هميشه زدم بيرون. الان به عادت هميشه پشت كامپيوترم. همه مشكلات از همين كامپيوتر لعنتي است، كلي بطالت مي آورد.
در پس تحريم كارملا رفتم تو نخ اينكه به زودي كامپيوتر را تحريم كنم و شايد اين گوشي مبايل مزخرف را و شايد به قول مامان رفيق بازي ها را هم. چوب خطم آنقدر پر شده كه حوصله كلنجار رفتن با خودم را ندارم. هوا هم گرم است و پياده روي هم به داد اعصاب به هم ريخته ام نميرسد.
حالا تومار كارهاي به سرانجام نرسيده روي خط اخبار مرور مي شود . چه بشود!
آدمی خودش را در میان دست نوشته های مکتوبش سانسور می کند. گویی عادت کرده ایم به سرکوب مداوم خواسته ها و تمایلاتمان.