وقتی امر آزادی را هم قدرت تعیین کند

طرح امنيت اجتماعي شروع مي شود. مردم از رنگين كمان اصلاحات به طيفي از خاكستري تا قهوه اي پناه مي برند و ون ها كرور كرور دختر مي برند وزرا.
كم كم كار بالا مي گيرد. حالا آقايان تصميم گرفته‌اند كه سري هم داخل شركت هاي خصوصي بزنند دو سه روز ديگر هم دلشان براي خانه ها تنگ مي‌شود.
آنچه قدرت سياسي مي خواهد چيزي جز اين نيست. قدرت مدام در پس واكاوي و به تسخير در آوردن حوزه هاي شخصي و شخصي تر آدمها ست. اگر رخصت دهي خصوصي ترين زواياي زندگي را هم از آن خود مي‌كند؛  مانند آنچه در  دوران مسحيت و اقرار در روابط جنسي در كليساها اتفاق افتاد.
به اين روايت نمي توان خواست و ميل قدرت را مهار كرد، مگر آنكه با همان شتاب نيرويي برخواسته از ميان جمعيت در برابر اين ميل سرخوشانه بي قيد و بند قدرت و حاكميت بايستد. آنچه اين روزها در فضاي اجتماعي ما به ميزان قابل تاملي رو به كاهش است.
هرچه دايره اقدامات خودسرانه و مداخله جويانه دولت بيشتر مي شود به همان ميزان امر اجتماعي و خواست مردمي براي به وجود آوردن يك جريان انتقادي و اعتراضي رو به كاهش گذاشته و در خيلي جاها هم با گزينه همرنگ شدن در جهت رسوا نشدن  ناپديد شده است.
آجوداني تحليل خوبي از اين قضيه روايت كرده ،  اينكه  از دوره اي  كه مفهوم آزادي  در جامعه باليد و توسعه يافت ، همواره  امري سياسي تعبير شده است. 
ما در جامعه مان هيچ گاه آزادي اجتماعي ، آزادي انديشيدن و تخيل آزادي را نداشتيم.
ما همواره در چند صباح وفور اصلاح طلبي و به يمن نيروها و فضاي باز سياسي و رفرمي آزاد شده ايم و بعد از مدتي كوتاه به يك باره سر در در برف جهل كرده و سكوت اختيار كرده ايم.
مشروطيت كه بر ما چنان رفت ، دوران  اصلاح طلبي هم  چنين. گويا همچنان قرار است كه اين دايره بسته آزادي سياسي و فقدان آزدي اجتماعي ادامه پيدا كند. البته ايجاد آزادي اجتماعي هيچ گاه از سوي قدرت هاي سياسي تحمل نمي شود و توليد آن دشواري‌هاي خاص خودش را دارد.
آزادي سياسي اجتماع انساني را تنبل مي كند و حتي گاهي از به وجود آوردن آزادي اجتماعي باز مي دارد. 

لحظه های بی تحرک تهران

 

تصورم بر اين بود كه دوران خفقان را مي شود يكجور ديگر گذراند. متفاوت تر . بي دغدغه تر.

ترسيم مدلي از زندگي براي گذراندن دوراني كه بطالت در آن بيداد مي كند و سياهي ممتد روزها  هي انرژي آدمي را مي‌گیرد.

آمدم شروع كنم  به ساختن ، هرچه پيش تر مي روم ، بيشتر اسير هوا و فضايي مي شوم كه گاهي اوقات نفس كشيدن هم در آن سخت است. آلودگي هواي ايران بالا زده است . توي تك اتاق شوي و در را هم پشت سرت به روي جهان ببندي باز بوي كثافت مي زند توي خانه.

باز لابه لاي فرصت هايي كه از تو پيشي مي گيرند نخوت لحظه هاي بي تحرك تهران زنهار مي دهد.

 

 

چند زن بگيريد، جايزه بگيريد

 

 

هتل_ اتوبوس در كنار مزاياي مختلفي از جمله زانو درد و هزار مصيبت ديگر ويژگي منحصر به فردي دارد كه همانا ديدن فيلم هايي است كه هيچ وقت نمي خواهي ببيني‌شان.

اسم فيلم ها در ذهنم نيست اما در اين سفر اخير خيلي شب‌ها از اين مدل فيلم هاي ويژه ديديم و لذت برديم.

سفر با ديدن فيلم زن دوم در سينما آفريقاي مشهد شروع شد و در اتوبوس هاي شب رو ادامه يافت.

اين پديده چند زني تقريبا خوراك فيلم سازان شده. روايتش هم مي شود عجب پديده خوبي است و توجيه اينكه بشتابيد تا عقب نمانید.بازیگر پایه این نقش هم محمدرضا شریفی نیا.  

 جالب تر از همه اين نوع نگاه مثبت پردازانه و رواج اين پديده در جامعه‌اي است كه بساط قانوني ابتلا به آن هم به شدت مهيا است.

اما سينما و سيما مخاطب زيادي دارند. در اوتوبوس همه مي خنديدند. زن ها بيشتر . در سينما همه غرق داستان شده، رمانتيك مي شوند ، پاي سريال هم همگان درگير هزار مسئله اند.

اما پيام فيلم چيزي را به ذهن مخاطب القا مي كند. فرو ريختن مرز آسيب يك رخداد و ترويج صوتي و تصويري اش، آن هم  به شيوه به اصطلاح طنز آميز كه زهر ماجرا را هم بگيرد.

 

تغییر جهت گاهی به مرز 360 درجه


توي مشهد همه چير تكرار بود. آدم ها . هوا . روزها.‏همين شد كه راهي شهرها شديم و  روستاها.‏
آدمها گاهي در شرايط سخت بهتر زندگي مي كنند و ابتكار عمل دارند. شهرها زنده بودند. هم وقتي به اردبيل ‏رسيديم و هم وقتي پا به روستاي پاسارگاد گذاشتيم و هم در زاينده رود و شوخي شيطنت وار با  دوستان دانشگاه. ‏
سفر هميشه با جهش خوبي آدم را بزرگ مي كند. حالا چه بهتر كه تنها با اندك تعلقي راهي بشوي و مدام توي ‏بيدار و خواب شب هاي اتوبوس رو زندگي را  واكاوي كني. ‏
عجب آدمهايي هستيم ما. تغيير جغرافيا چه خوب به آدم تغيير جهت مي دهد. گاهي به مرز 360 درجه. ‏